هر غم که ز عشق یار می بینم


هر غم که ز عشق یار می بینم

از گردش روزگار می بینم
از گردش روزگار می بینم
بیداد فلک از آنکه دی بودست
بیداد فلک از آنکه دی بودست
امروز یکی هزار می بینم
امروز یکی هزار می بینم
تا شاخ زمانه کی گلی زاید
تا شاخ زمانه کی گلی زاید
اکنون همه زخم خار می بینم
اکنون همه زخم خار می بینم
دربند دمی که بی غمی باشم
دربند دمی که بی غمی باشم
بنگر که چه انتظار می بینم
بنگر که چه انتظار می بینم
در هر دل دوستی بنامیزد
در هر دل دوستی بنامیزد
صد دشمن آشکار می بینم
صد دشمن آشکار می بینم
آن می بینم که کس نمی بیند
آن می بینم که کس نمی بیند
آری نه به اختیار می بینم
آری نه به اختیار می بینم
با دست زمانه در جهان حقا
با دست زمانه در جهان حقا
گر پای کس استوار می بینم
گر پای کس استوار می بینم
گردون نه شمار با یکی دارد
گردون نه شمار با یکی دارد
نام همه در شمار می بینم
نام همه در شمار می بینم
با دهر مساز انوری کاری
با دهر مساز انوری کاری
کین کار نه پایدار می بینم
کین کار نه پایدار می بینم